و سلام نام خداست
اول بگم که می دونم با نوشتن این
پست مطمئنا به خیلی چیزا متهم میشم و خیلی از کامنت ها رو هم باید پاک کنم ،اما چون
باید بنویسم ؛می نویسم.
اون روز تا ساعت 8 شب اداره طول کشیده
بود.خیلی خسته بودم.توی راه تا به ماشین برسم ،دور وبرم رو نگاه می کردم .مردم طبق
معمول داشتن می خریدن.اونطرفتر داخل پارک هم مردمانی دیگر مشغول چیدن بساط عشق و
دروی عاطفه بودن .توی یکی از خونه ها هم بچه شیعه های ایرونی بلند بلند!!!شادی
هاشونو تقسیم میکردن.
عجب؛مردم همه خوشحال !عاشق!شاد و
مسرورن!
توی همین فکر و خیال بودم که گوشی روی کمرم
شروع به ویبره کرد. از دوستان و سربازان گمنام امام زمان و منبع صحت و سقم اخبار
رسیده و نرسیده ما بود.گفتم چه خبر؟گفت :هیچ؛سلامتی،کوچولوها مشغول لی لی
بازی؛جوونا مشغول دختر ...ببخشید همون لی لی بازی و بزرگتر ها هم ....بماند.کارش رو
گفت و قطع کرد .داشتم گوشی رو می ذاشتم سر جاش که یه صدایی از پشت سرم اومد که حاج
آقا یه لحظه!!!

برگشتم؛به پشت سرم نگاه کردم ،یه خانم حدود سی و پنج
سال که چادر گرفتن رو بلد نبود و روزگار تازه تازه داشت نقاشی رو روی صورتش شروع می
کرد.گفتم بفرمایین خواهرم؟
یه نگاهی به دور و برش انداخت و گفت:میشه بریم یه جای
خلوت تر ! با تعجب گفتم :شرمنده ام من یه خورده امروز سرم شلوغه هنوز باید برم اون
محل کارم کلی خبر رو....حرفم رو قطع کرد.انگار که بین حرفام فکر کرده و تصمیمش رو
گرفته . صداش رو صاف کرد و گفت :حاج آقا !من نه ماه میشه از همسرم جدا شدم یک سالی
هم هست که با شوهرم متارکه کردم .اهل فلان شهرم .پدر و برادرم بعد از طلاق نمی ذارن
از خونه جم بخورم ؛الان اومدیم اینجا به بهانه زیارت زدم بیرون و اومدم تا اگه بشه
...اگه ....و دیگه ادامه نداد.
گفتم :کمکی از دست من بر می آد؟ بهم یه نگاه عاقل
اندر سفیهی کرد و سرش رو به طرفین تکون داد!بهش گفتم :متاسفم من شما رو خوب نمی
شناسم ....منتظر نموند حرفم تموم بشه ..کوله بار غمش رو برداشت و ....رفت.
در
همون حال که داشتم به دور شدن اون خانم از خودم نگاه می کردم توی ذهنم به یاد
ماجرای مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه افتادم که زنی بعد ازنماز از حضرت
در خواست شوهر می کنه و حضرت همونجا از بین نماز گزار ها برای او شوهر پیدا
میکنه!
حالا نه در مورد این یک موضوع خاص ولی الحق و
الانصاف به این دو سوال جواب بدین:
ابتدا ما و جامعه ما چقدر با مدینه فاضله ای
که پیامبر به اون می گفت مدینه النبی فاصله داره؟
و در ادامه به نظر شما راهکار
چیه؟
پ.ن:اون سلام این دفعه برگرفته از کامنتها ی زیبای
وب نویس عزیز هماست.
همین
یا حق
http://zimegrat.blogfa.com/post-55.aspxlمنبع: ?