86/1/28
6:24 ع
شوراها شوراها ... ما داریم میآییم!
یک فرق مهمی که انتخابات این سالها با انتخابات اون سالها (76 تا 78 ) دارد، این است که مردم در آن سالها به خاطر رأی دادن به یک جناح مورد غضب جناح مقابل قرار میگرفتند، اما حالا به خاطر رأی ندادن به یک جناح، مورد غضب همان جناح قرار میگیرند. (برای فهم بهتر این جملات فیلسوفانه من، باید حتما معنای «قیاس اقترانی» را بدانید. برای این کار به کتابهای آموزش منطق مراجعه کنید و اگر موفق به درک «قیاس اقترانی» شدید، به من هم توضیح دهید. به قول علما: تمّت!)
بیرابطه با این مطلب و در خلاف همین راستا، دولت مهرورز اصرار فراوانی دارد که با کم کردن از مدت شورای شهر سوم و همچنین کاهش وظایف شورای شهر، خدمتی به منتخبان این دوره بکند، اما معلوم نیست به چه دلیلی، منتخبان، این کمک مهرورزانه دولت را قبول نمیکنند، ولی بالاخره همه چیز که دلبخواهی نمیشود و همانطور که دانشآموزان نیکوکار یک مدرسه، پیرزنی را به زور چمبه هم که شده از خیابان رد کردند، این یک قلم مهرورزی باید هر طور که شده اجرا شود. فلذا من هم ضمن حمایت از تقلیل مدت دوره شورای سوم از چهار سال به دو سال، پیشنهاد میکنم همانطور که مد نظر وزارت محترم کشور است، فعالیت اعضای شورای شهر و روستا به موارد زیر محدود شود:
1ـ شرکت در جلسات شورا به صرف شیرینی و ناهار.
2ـ گپ و گفت اعضا با یکدیگر، قرائت smsها و رد و بدل کردن بلوتوثها (ترجیحا خیلی بیادبی نباشند).
3ـ بحث بر سر قیمت زمین و ارایه نظرات کارشناسی در راستای اینکه کجا را بگوییم بر و بچهها بخرند که شیش ماه دیگه صدی هشتاد سود بده!
4ـ گرفتن حقوق و مزایا مطابق با نظام دریافت هماهنگ.
5ـ قیلوله.
6ـ مطالعه دستورات مقامات رفیع وزارت کشور جهت اطاعت.
ای مهرداد قهرمان ... همونجا تو پارس بمان
از آنجاییکه بالاخره هر شعاری دست کم باید یک مابهازای خارجی داشته باشد، در راستای تحقق شعارهای «شایستهسالاری» و «جوانگرایی» دولت، برادر 26 سالهمان آقای مهرداد بذرپاش در یک عملیات «صعود آزاد» به مدیریت شرکت خودروسازی پارسخودرو منصوب شد. این برادر بذرپاش ما علاوه بر سابقه ریاست گروه مشاوران جناب احمدینژاد (از اواخر دوران طفولیت) دارای سوابق فراوانی در عرصه خودرو نیز هست، به طوری که گویا یک بار که راننده ایشان کسالت داشته، ماشین را تا پاستور یک تنه هدایت کرده و اینها به علاوه چند قابلیت دیگر، دست به دست هم داد تا یکی از سوددهترین شرکتهای بزرگ خودروسازی به کف با کفآیت ایشان گذاشته شود.
من هم چون به خودم (و دیگران) قول دادهام منفیبافی نکنم، دراینباره چیزی نمینویسم و از شما هم دعوت میکنم منفیبافی نکنید و بیایید با هم منتظر بمانیم ببینیم چه میشود. خدا را چه دیدید؟ شاید پارسخودرو در دوران آقامهرداد آنقدر هر روز بهتر از دیروزش شد که اسمش را گذاشتند «صاایران»! یا مثلا با تأسی از مدیریت ایشان، پارسخودرو یک خودرو «جوانان» تولید کرد صد مرتبه تودلبروتر از «پیکان جوانان» ایران ناسیونال در دهه 50.
با این حال، یک جمله از آقامهرداد که در روز معارفه خودش گفته را حیفم میآید ازش بگذریم. مهردادجان در این مراسم گفته: «همه چیز در کشور برای جهش آماده است». انصافا حق با ایشان است. فقط باید به این نکته توجه داشت که همه چیز در کشور برای جهش کسانی که سبکترند و ضمنا نیزه هم دارند، آمادهتر است! (منظورم از نیزه، چیز بدی نیست ها؛ چیزی تو مایههای پرش با نیزه مد نظرم است، منتها درازتر!)
وصیتنامهای برای آقای علیآبادی
محمد علیآبادی، رئیس سازمان تربیت بدنی، در دو فقره چک پشتنویسیشده، مبلغ پنج میلیارد و پانصد میلیون تومان به باشگاه استقلال و یک میلیارد و پانصد میلیون ریال به باشگاه پرسپولیس کمک مالی کرد. متأسفانه، این اقدام آقای علیآبادی هم مورد اعتراض عدهای نظرتنگ واقع شده و اعتراض کردهاند که ایشان از کدام بودجه به دو باشگاه خاص کمک مالی کرده است که البته منظورشان این است، نکند یک وقت خدای ناکرده مهندس علیآبادی از بودجه عمومی ورزش کشور این کار را کرده باشند!
بدین وسیله مدرک زیر در دفاع از این اقدام آقای مهندس علیآبادی برای اولین بار در «دوربرگردان» منتشر میشود:
انا لله و انا الیه راجعون
به ئی وسیله، مو، باب کلون محمد علیآبادی، ساکن به فریمان، وصیت مُکُنم که مبلغ هفتصد میلیون و دویست و یازده تومن و هفت قرون ارثی که به طور شیش دانگ از میراث آبا و اجدادی ما بوده، رِِ که زیر درخت جوز چال مُکُنم، محمد وظیفه دِره که وقتی رئیس تربیت بدنی مملکت رفت، ئی ارث پدری رِ از زیر خاک در بِیَره، دویست و یازده تومن و هفت قرونش رِ برای خودش وردره و باقیش رِ به هر طور که صلاح دانِست، بین تیمای فوتفال قرمیز و آبی بخش کنه.
ئی وصیتنامه در حضور کربلایی اصغر مالبند و میرزا رضای میراو و حاج ابراهیم کدخدا نوشته رفت. تموم
اثر انگشت میرزا رضا امضای حاج ابراهیم اثر انگشت باب کلون محمد آقای علیآبادی
مبارزه با فساد در بانک جهانی
آقا چه نشستهاید که موج «مبارزه با فساد» ورژن نئوکانی آمریکایی جهان را همچین گرفته که پسلرزههای آن تا قسمتهای میانی بانک جهانی هم بالا رفت.
چند روز پیش فاش شد جناب «پل ولفوویتز» که با شعار مبارزه با فساد از بر دلِ جورج بوش برخاسته و به ریاست بانک جهانی رسیده بود، دوست دختر خودش را که کارمند این بانک بوده (یا کارمند این بانک را که دوستدختر خودش کرده) به وزارت خارجه آمریکا میفرستد. البته تا اینجای کار اشکال زیادی نداشته، اما بعدها آشکار میشود که سرکار علّیه دوست دختر، هم از اینجا حقوق و مزایای کلان میگرفته و هم از آنجا و این در حالی است که بنا بر گزارشهای اداری، فقط در یک جا مشغول به کار بوده. با این حال، یکی از کارشناسان «دوربرگردان» (چه فرقی میکند چه کارشناسی؟ شما که میدانید مثل اکثر رسانهها، «یک کارشناس»، خود همان نگارنده است!) عقیده دارد آن گزارش برای میزان کار ملاک نیست، چون اصولا بعضی کارها را در اداره نمیکنند! گرفتن دو تا حقوق هم لابد از این جهت بوده که ایشان بعضی کارهای امور خارجه خانم رایس را انجام میداده و بعضی کارهای امور داخله آقای وولفوویتز!
پی نوشت: حالا زیاد جوش نزنید. رادیو فردا گزارش داد، کاخ سفید بعد از این جریان اعلام کرد از ولفوویتز حمایت همهجانبه میکند. ولفوویتز هم که قاعدتا از همه جنبهای دوست گرامی حمایت میکند و... خلاصه ماجرا دارد به خوبی و خوشی تمام میشود. بهتر است ما هم تا بیشتر از این وارد مسائل جنبی نشدهایم، برویم سراغ مطلب بعدی!
منبع: بازتاب