تا اینکه هوا سرد شد دیگه سرما نمیذاشت ذهنت تو درس سیر کنه. حالا دیگه حرم تنها جای بی منتی بود که می تونست جمع طالب ما رو به آغوش بکشه البته با وجود سرو صدا که در حرم و به خاطر تشکیل تعداد زیادی حلقه درس در اطرافمان ایجاد می شد، فهمیدن 50 درصد از مطالب استاد موفقیت بزرگی به حساب می آمد. شما فکر کنید در یک آن هم صدای استاد خودتون رو بشنوید و هم صدای دو یا سه استاد حلقه های درس بغل خودتان را دشت کنید. چیزی شبیه یک آهنگ متناوب با اجرای یک گروه کر! حالا خدا وکیلی می شد تو این جو چیزی یاد گرفت بالاخره با همه مشکلاتی که بود عشق به استاد ودرس نمیگذاشت که کلاس به تعطیلی بکشه با اینکه استاد ما آشنا های زیادی بین اساتید تو قم داشت تا مدتی مثل قوم بنی اسرائیل آواره و سرگردان بودیم تا اینکه خدا لطف کرد و یه جای دنج و کوچیک برا خودمون دست وپا کردیم شا عر خوب گفته : لنگه کفشی در بیابان نعمت استداشتم به کلاس سید حسن خمینی نگاه می کردم و این خاطرات رو مرور می کردم آخه امسال هم وضعمون خوب نیست حدود 150 تا 200 نفر آدم تو یه کلاس 60 متری با هم صمیمی هستیم!
آره وقتی داشتم به کلاس سید حسن نگاه می کردم و می دیدم که بیشتر از یک ششم کلاس پر نشده با خودم گفتم درسته که استاد ما مجتهد هست اما ای کاش بجای اجتهاد استاد ما هم نوه امام بود! اصلا ای کاش خودم نوه امام بودم!
حالا عکسها گویاترند دقت کنید متوجه می شوید:
این سه تا عکس از کلاس درس سید حسن خمینی در زیر زمین مدرسه دارالشفا بغل فیضیه بود.
چون 5 نفر از محافظین عزیز به شدت کلاس درس این بزرگوار رو احاطه کرده بودند موفق نشدم از نزدیک عکس تهیه کنم (به علت احتمال مصادره موبایل)واینها رو از پنجره کلاس برداشتم.
این پایین هم کلاس درس استاد ماهست البته این عکسها درست موقع شروع کلاسه شما حساب کنید اون افرادی که بعد از این لحظه میان کجا باید بشینن؟شما رو به خدا آخه این درسته؟!
منبع:سولدوزنیوز