88/7/19
11:28 ص
دکتر احسان نراقی، از نزدیکان فرح دیبا، مشکل رژیم پهلوی را سلکو رفتاری شخص محمدرضا شاه میداند که به گفته او، فرح هم از این موضوع مطلع بوده و در صدد جبران موضوع بوده است.
به گزارش خبرنگار «آینده»، وی میگوید: شاه مردم را بسیار بدبین کرد. موضعی ضدملی و در بسیاری از موارد، بیمعنی و غیرقابل توجیه داشت. آمریکاستائی او هم بیقاعده بود. در عمل هم از اشخاص باشخصیت و ملی گریزان بود. مثلاً میتوانست با مصدق و مصدقیها کنار بیایید. اگر این کار را میکرد، مملکت آرام پیش میرفت. شاه باطناً آدم کوچکی بود. من با فرح رابطه نزدیکی دارم و او هم به من علاقه دارد، منتهی سر همین قضیه که من همه جا به شاه بد میگویم، با هم اختلاف داریم. فرح هم اخیراً دارد تعریف شاه را میکند و نمیخواهد بد او را بگوید. البته بر اساس الزاماتی این کار را میکند.
نراقی به فصلنامه «یاد» گفت: در همان زمان هم فرح متوجه بود که کارهای شاه غلط است و دلش هم میخواست کارهای او را جبران کند! ولی اصولاً مگر زن در مشرق زمین چقدر قدرت دارد؟ به هر حال حسابهای شاه بسیار غلط بود، نزدیکی بیش از حدش به اسرائیل غلط بود. این حرکات، مخالف با منویات و علایق دینی مردم بود.
وی افزود: شاه از آدمهای قوی و با شخصیت بدش میامد. از آدمهایی که تملق او را نمیگفتند، بدش میآمد. به تملق زیاد عادت کرده بود. وقتی که دامادش، این اردشیر لجن، واقعاً لجن، در سلامهای رسمی تعظیم میکرد و بعد در مقابل او روی زمین میافتاد و زمین را میبوسید، چرا به او نگفت بلند شو پسر! چون میخواست بقیه هم از او تقلید کنند. خوشش میامد که همه این کار را بکنند. تفرعن بیش از حد داشت.
وی در خصوص علت دفاع فرح از عملکرد شاه میگوید: در شاه خصلتهای مختلفی وجود داشت. یکی هم این بود که فرح را مثل دخترش دوست داشت، چون اگر به عنوان همسرش دوست داشت که اینقدر دنبال زنهای دیگر نمیرفت. شاید هم رک صحبت کردن او برایش جالب بود! چون توی خواهر و برادرهای خودش، آدمی مثل فرح نبود. من حرفهایی را به فرح میزدم که به خاطر ساواک، به هیچکس دیگری نمیتوانستم بزنم. محرمترین آدم برای من فرح بود، چون مطمئن بودم این یکی جاسوسی مرا نمیکند. بعدها به من گفت من روی مصلحت شاه، حرفهای تو را به او میزدم، برای اینکه میدانستم تو نمیخواهی این حرفها را جای دیگری بگویی و از خود شاه انتقاد داری. به خود شاه هم میگفت که من به صداقت نراقی اعتقاد دارم و الان اوضاع اینجور است.
احسان نراقی درباره علت نزدیک نشدن خود به جریان رضاپهلوی میگوید:. همیشه سعی کردهام موضع خودم را به عنوان یک روشنفکر مستقل نگه دارم. با اینکه خیلی به آقای خاتمی نزدیک هستم و در شرایط گوناگون به او کمک کردهام، وارد رقابتهای انتخاباتی او نمیشوم. من با آقای خاتمی از این نظر که آدم دموکرات، باز و پاکی بود رفاقت داشتم، وگرنه در جریان حمایتهای حزبی از ایشان، نقشی نداشتم. شاه را هم نمیتوانستم تحمل کنم، چون پروندههایی را که ساواک در دانشگاه تهران برایم ساخته بود و دائما گزارش کار مرا میداد، خیلی سنگین بود.
وی تاکید کرد: از نظر من حکومت سلطنتی در ایران تمام شده و اگر هم بیاید چیز ناجوری خواهد شد و بعد از دو سه سال دومرتبه از بین میرود. علیالاصول من ماجرای سلطنت را در ایران تمام شده میدانم و معتقدم سلطنتطلبها در توهم به سر میبرند.
من وقتی رفتم پاریس، رضا پهلوی یک کسی را فرستاد پیش من که شما که اینقدر با مادر من صمیمی هستید، چرا به من اعتنایی ندارید؟ گفتم: «پسر جان! برای اینکه تو جنم هیچ کاری را نداری، توی حرفهایت نمیبینم که درک کرده باشی در ایران چه خبر شده و چه اتفاقی افتاده؟» بعد هم به شوخی گفتم: «هر وقت تو جرئت کردی و رفتی نزدیکی مرز ایران،پرچم شاهنشاهی را به زمین کوبیدی، با تو هستم!» هیچ وقت هم به سراغش نرفتم و او را ندیدم.
وی میافزاید: فرح هم به واقع، به بازگشت سلطنت عقیده ندارد، ولی زیر فشار خانواده پهلوی است و مجبور است ظاهر را حفظ کند. او در محیط آزادی بار آمده، در فرانسه تحصیل کرده و خیلی خوب میداند که بساط سلطنت مسخره است.
نراقی درباره تلویزیونهای لسآنجلسی گفت: از رضا پهلوی که کمک دریافت میکنند، چون در غیر این صورت امورشان نمیگذرد، اما به پیدا کردن طرفدارانی در داخل ایران هم امیدوارند. به هر حال برخی از نارضایتیها و مشکلات داخل کشور برای آنها زمینه ایجاد کرده! میبینید که عدهای از اینجا به آنها تلفن میزنند.
وی در پاسخ به این سؤال که: "چه شد که شما با وجود همه ارتباطاتی که با فرح و خاندان سلطنت داشتید،توانستید راحت در جمهوری اسلامی با بعضی از چهرههای سیاسی نظام ارتباط و حتی دوستی برقرار کنید؟" میگوید:
به خاطر پرونده ساواکم. چیزهایی در پرونده ساواک من هست که شما اگر ببینید ماتتان میبرد. سفیر آمریکا در 40 سال پیش گزارش داده که او عامل ساواک نیست و پایبند به ما هم نیست!