هم محمود احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد و هم باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا.
اوباما ، پیشتر گفته بود که دست دوستی اش به سوی ایران دراز است به شرط این که این ، دستش را مشت نکند.
احمدی نژاد نیز در بدو سفرش به نیویورک در پاسخ به سوالی درباره رابطه با آمریکا گفت:"هر کس صادقانه دست دوستی دراز کند ملت ایران آن را به گرمی خواهد فشرد."
از ابتدای سال جاری نیز ، دو کشور علامت ها و پیام های آشکار و پنهانی را به یکدیگر فرستاده اند که از جمله می توان به ارسال دو نامه محرمانه اوباما به مقامات ارشد ایران -که خبرش نیز منتشر شد و تکذیب نشد - اشاره کرد.
در دوران حوادث بعد از انتخابات نیز ، در حالی که برخی کشورهای اروپایی ، مواضع تندی علیه ایران گرفتند و حتی تهدید به خروج دسته جمعی سفرایشان از ایران نیز کردند ( و هیچگاه این تهدید عملی نشد) ،دولت اوباما ، سیاست محتاطانه ای در پیش گرفت و سعی کرد طوری موضع گیری کند که هم معترضان را از خود نرنجاند و هم ،زیاد سر به سر دولت احمدی نژاد نگذارد.
جالب این جاست که رسانه های حامی دولت نیز که تا پیش از این ، همواره مذاکره با آمریکا را گناه کبیره می دانستند ، این بار در خبری هماهنگ به نقل از یک موسسه نظرسنجی بین المللی که آن را "معتبر"خواندند ، اعلام داشتند که 62 درصد مردم ایران طرفدار رابطه با آمریکا هستند.
دولت اوباما نیز با پیش کشیدن دیپلماسی بوئینگ بار دیگر از برقراری ارتباط دیپلماتیک سخن گفت .
برژینسکی نیز اخیراً در اظهار نظر بی سابقه ای تصریح داشت که باید جلوی حمله نظامی اسرائیل به ایران را گرفت و اگر هواپیماهای اسرائیلی برای حمله به ایران ، از فراز آسمان عراق بگذرند ،باید حتی به بهای ساقط کردن شان ، مانع از حمله به ایران و پیچیده تر شدن اوضاع شد و .... .
همه این ها ،نشانه هایی هستند از این که در پشت پرده روابط ایران و آمریکا ،اتفاقاتی در حال رخ دادن است .
البته ناگفته نماند که در کنار این علائم مثبت ، همچنان ادبیات تهدید آمیز آمریکا نیز هر چند کمرنگ تر از گذشته ،سرجای خود باقی است اما باید گفت که شرایط برای گفت و گو بین تهران و واشنگتن ، هر چند نه ایده آل ،بلکه بهتر از گذشته است .
در چنین شرایطی دو رئیس جمهور ایران و آمریکا ، در مهم ترین نشست بین المللی در مهم ترین سازمان جهانی حضور می یابند و سخنرانی می کنند.
با توجه به شعارهای دو طرف که مبتنی بر حسن نیت و دوستی است ، انتظار طبیعی بود که هر کدام از آنها به هنگام سخنرانی دیگری ،در سالن مجمع عمومی حضور داشته باشد.
از این رو وقتی اوباما ، در سازمان ملل سخنرانی می کرد، احمدی نژاد ، همان کاری را کرد که انتظار می رفت؛ او طبق آنچه در باب حسن نیت و آمادگی برای شنیدن و مذاکره ، گفته بود ، به هنگام سخنرانی اوباما به سخنان او گوش داد.
بنابراین آنچه از رئیس جمهور ایران سر زده ،امری است که با توجه به شرایط موجود ،منطقی و طبیعی بوده است.
اما بعد از سخنرانی اوباما ، هنگامی که نوبت به احمدی نژاد رسید ، رئیس جمهور آمریکا که آن همه دم از حسن نیت و دست دوستی و این قبیل مسائل می زد و "تغییر"را شعار اصلی اش قرار داده است ، در سالن محل سخنرانی حاضر نبود تا بدین ترتیب دوگانگی در حرف و عمل اش را ثابت کند و تردیدهای جدی درباره نیات واقعی آمریکا درباره گفت وگو با ایران پدید آورد.
از این رو ، اگر قرار باشد اقدام یکی از دو رئیس جمهور مورد انتقاد قرار بگیرد ، واقع گرایانه باید گفت که این تصمیم اوباما برای عدم حضور بود که محل نقد و نکوهش است.
با این حال متاسفانه دیده می شود که برخی رسانه های داخلی ، قضیه را معکوس می بینند و بر احمدی نژاد خرده می گیرند که چرا پای سخنان اوباما نشست ولی اوباما اقدام متقابل نکرد؟ این در حالی است که اگر بر سبیل انصاف و ملی گرایی به موضوع نگاه کنیم ،باید تیغ تیز انتقادات مان را متوجه اوباما کنیم که برغم شعارهای دهان پرکن اش مبنی بر تغییر ، رفتاری داشت دقیقاً مانند رفتار سلف اش جرج بوش.
البته وقتی روز جمعه ، نخست وزیر اسرائیل در مجمع سازمان ملل سخنرانی کرد و نمایندگان کشورهای حاضر در پایسخنرانی احمدی نژاد را نکوهش کرد که چرا خجالت نکشیده و به سخنرانی احمدی نژاد گوش کرده اند ، کاملاً مشخص شد که قضیه از کجا آب می خورد و اوبامای مدعی تغییر تا چه اندازه تحت تاثیر لابی اسرائیل است که حتی نمی تواند به شعار خودش نیز پایبند باشد.
احمدی نژاد ، اگر سخنرانی اوباما را ترک می کرد و اوباما نیز در سخنرانی او حاضر نمی شد ، این ذهنیت پدید می آمد که چون احمدی نژاد فرصت سوزی کرده و چراغ سبزهای اوباما را درنیافته است ،رئیس جمهور آمریکا نیز در سخنرانی او حاضر نشده است ،اما اکنون ، هزینه عدم حضور اوباما به پای خود او نوشته شده و نه به حساب ایران.
از سوی دیگر ، برخی منتقدان احمدی نژاد می گویند که اگر چنین اتفاقی در دوران ریاست جمهوری خاتمی رخ می داد ،حتماً کفن پوشان فریاد برمی آوردند که عزت مان لکه دار شد و ذلیل شدیم و چنین و چنان شد!
این منتقدان ، البته راست می گویند زیرا کفن پوشان سیاسی که از معضلات و آفت های نظام سیاسی ایران هستند ، اساساً با کارها کار ندارند،بلکه دوستی ها و دشمنی های آنان ، مبتنی بر افراد و اشخاص است .
این مشکل ،البته فقط در طیف موسوم به کفن پوشان وگروه های فشار وجود ندارد و بلایی است که دامنگیر تقریباً همه جناح ها و فعالان سیاسی و رسانه ای است ؛ مثلاً حامیان اصلی دولت ، هر کاری ولو خطا ،از احمدی نژاد سر بزند ،با هم از او تمجید می کنند و هر کاری ولو مثبت که توسط خاتمی و موسوی و کروبی صورت پذیرد ، در نظرشان کفر مطلق است.
در جناح مقابل هم وضع مشابهی حاکم است ،از نظر آنان اقدامات مثبت احمدی نژاد هم باید به گونه ای منفی تفسیر شود و خطاهای خودی هایشان هم باید با ادبیات حمایت گونه مورد توجه قرار گیرد.
به موضوع اصلی بر می گردیم و بحث را خاتمه می دهیم ؛درست است که اگر ماجرای اخیر در دوران خاتمی رخ می داد ،چه بلاها که بر سرش نمی آوردند و چه انگ ها که به او نمی زدند ولی آیا قرار است همان سیاست ناصواب را ما نیز تکرار کنیم؟!
در آن زمان به خاتمی انگ می زدند و اکنون نیز به احمدی نژاد! فقط جاها عوض شده است. آیا آنها که خاتمی را می آزردند ، کار خوبی می کردند؟
پاسخ قطعاًمنفی است و البته این سوال و جواب بر شرایط فعلی هم صدق می کند و مخالفت سیاسی با یک فرد نمی تواند و نباید مانع از حق بینی باشد.
اگر در آن زمان گروهی تندرو ، نماینده ایران در مجامع بین المللی را تضعیف می کردند ،قرار نیست امروز ،همان ماموریت توسط گروه های مقابل صورت گیرد؛ ای کاش یاد بگیریم که دعواهای جناحی داخلی مان را به عرصه حیثیت و منافع ملی مان در خارج از کشور و در مجامع بین المللی نکشیم!