88/7/19
10:36 ص
دیماه سال گذشته و در جریان قرائت گزارش تفریغ بودجه سال 85 بود که محمدرضا مفتح بهعنوان مخبر کمیسیون برنامهوبودجه و در مقام قرائت گزارش اعلام کرد: بخشی از سود سهم دولت ناشی از مازاد بهای نفت خام صادراتی معادل یک میلیارد و 58 میلیون دلار به حساب خزانه واریز نشده است. لاریجانی نیز پس از این گزارش از دیوان محاسبات خواست تا موضوع عدم واریز یک میلیارد دلار از مازاد بهای نفت به خزانه را پیگیری نماید.
به گزارش رجانیوز، قرائت این گزارش آنهم در آستانه گرم شدن تنور فعالیتهای انتخاباتی با واکنشهای متفاوتی مواجه شد، بهطوری که رقبای احمدینژاد با استناد به این ادعا، طرح آن را در مقطع مزبور از سوی دیوان محاسبات و با هماهنگی علی لاریجانی رئیس مجلس، زمینهساز متهم کردن دولت نهم به عدم پاکدستی و تضعیف یکی از اصلیترین برگ برندههای رئیسجمهور در انتخابات پیشرو دانستند.
رئیسجمهور نیز اگرچه در گفتوگوهای تلویزیونی خود کوشید این مسئله و علل آن را توضیح دهد و بگوید این ادعای مطرح شده علیه دولت ثابت شده نیست و حاصل اختلاف حسابها است اما آتش توپخانه طرف مقابل و عدم تلاش دیوان محاسبات برای شائبهزدایی و حتی در برخی موارد تقویت این شایعات، اثر این توضیحات را کمرنگ میکرد.
اما اکنون و با گذشت حدود 9 ماه از طرح ادعای گم شدن یک میلیارد دلار در سال اول دولت نهم، دادستان دیوان محاسبات روایت دیگری از ماجرا دارد و میگوید: حسابرس این دیوان در گزارش سال گذشته دولت انحرافاتی یافته که یکی از آنها مربوط به اختلاف حساب یک میلیارد دلار بود اما پس از بررسی آن در دادسرای دیوان محاسبات، این پرونده اکنون مختومه شده است.
88/7/19
10:31 ص
آنچه پیش روی دارید، تصاویر منتشر نشدهای از هجرت امام خمینی به سوی کویت است که در روز دهم مهرماه 1357 توسط حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری از یاران و ملازمان امام، برداشته شده و در شماره اخیر کتاب ماه "یادآور" منتشر شده است.
مکانی که در تصویر دیده میشود، جایی است نزدیک مرز کویت که مشایعتکنندگان امام، واپسین نماز جماعت را به امامت ایشان اقامه و از امام خداحافظی کردند.
ادامه تصاویر...
88/7/19
10:29 ص
انتشار خبر و تصاویر رزم مختلط نمایشی در نمایشگاه نیروی انتظامی با اعتراض برخی مراجع تقلید و دستور فرمانده ناجا برای برخورد با عوامل خاطی مواجه شد.
به گزارش رجانیوز، در حاشیه مراسم افتتاح نمایشگاه نیروی انتظامی که روز چهارشنبه در فرهنگسرای ولاء شهرری برگزار شد، رزم مختلطی نیز به نمایش درآمد که انتشار تصاویر این رزم نمایشی موجب شد چند تن از مراجع تقلید در تماس تلفنی طی روزهای جمعه و شنبه با فرمانده نیروی انتظامی اعتراض خود را نسبت به این مسئله بیان کنند.
این در حالی بود که سردار احمدیمقدم روز پنجشنبه با مشاهده تصاویر مربوط به رزم حاشیه نمایشگاه نیروی انتظامی دستور تنبیه و
افراد خاطی و متخلف رزمی کار در نمایشگاه پلیس به دستور سردار فرماندهی نیروی انتظامی تنبیه شدند.
سردار احمدیمقدم، فرماندهی نیروی انتظامی روز پنجشنبه شانزدهم مهرماه سال جاری در رابطه با نمایش صحنه رزمی مردان و زنان در یکی از نمایشگاههای پلیس در هفته ناجا دستور تنبیه افراد خاطی را صادر کرد.
متن دستور فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در این خصوص به این شرح است:
«رییس ستاد برگزاری هفته ناجا، صحنههای بسیار زشتی از مبارزه رزمی کاران زن و مرد در یکی از نمایشگاهها به نمایش گذاشته شد و این خلاف تدابیر ناجاست.
در صورتی که در برنامهها و تدابیر ابلاغی نیروی انتظامی زنان پلیس از درگیری فیزیکی با مردان منع شدهاند، چرا باید شاهد اینگونه صحنههای زشت باشیم؟
لذا سریعا از ادامه کار نمایشگاه جلوگیری و افراد متخلف و خاطی تنبیه و نتیجه گزارش گردد.»
این نمایشگاه سال گذشته نیز برگزار شده بود اما رزم نمایشی حاشیه آن تنها از سوی بانوان اجرا شده بود.
تصاویر دردسرساز نمایشگاه ناجا بر روی خروجی برخی خبرگزاریها منتشر شد.
88/7/17
2:50 ع
بیشتر از یک سال است که دیگر به سراغ بالاترین نمیروم. قبل از آن هم اگر عضوش بودم، فکر میکردم که حقیقتا با دنیایی آزاد و متنوع از اطلاعات و اخبار و … سروکار دارم که البته اینچنین نبود. درباره دلایل رفتنم از بالاترین قبلا مطالبی نوشتهام که میتوانید از اینجا و اینجا بخوانید.
اما این روزها گاهی برای رفع خستگی و استراحت و خندیدن به برخی متوهمان آنجا، سری به بالاترین میزنم. یعنی بیشتر به عنوان یک سایت تفریحی و لطیفهگویی به بالاترین نگاه میکنم نه چیز دیگر. برای همین هم همیشه دوست داشتم کاش در ایران فیلتر نبود! چرا؟ دلیلش کاملا روشن و مشخص است. اول اینکه بالاترین کوچکترین شباهتی به جامعه حقیقی ما ایرانیان ندارد. در بالاترین روزانه شاهد اهانتهای مختلفی به فرهنگ و سنت و اعتقادات مذهبی مردم ایران هستیم. (کاری به مسائل سیاسی ندارم)
دوم اینکه بالاترین درصد توهم کاربرانش را هرلحظه بیشتر میکند. مثلا یک نفر مطلبی مینویسد علیه جامعه و مملکت و حکومت ایران، بعد همین لینک به برکت حضور کاربران همیشه در صحنهی بالاترین داغ میشود، آنوقت آن کابر فرستنده به خیال خودش گمان میکند که دیگر فاتحهی جمهوری اسلامی خوانده شده است. تکرار این مساله برای کاربران بالاترین باعث میشود که کم کم آنها چنان در توهم و تخیل خودشان غرق شوند که دیگر بیدار کردنشان خیلی خیلی سخت میشود.
مساله بعدی ادبیات بعضی کاربران بالاترین است. وای به حال روزی که مشکلی برای بالاترین پیش بیاید، آنوقت شما باید مراقب کاربران بالاترین باشید که بیایند و بقیهی جاهای دنیای مجازی را هم به گند بکشند. دقیقا مثل روزهایی که مشکلی برای این سایت پیش آمده بود و تعدادی از کاربرانش به فرندفید آمده بودند و با همان ادبیات پر از توهین و فحاشی بالاترین با کاربران فرندفید برخورد میکردند!
بگذریم. چند روز پیش وقتی مطلب «پات کو بسیجی» را نوشتم، متوجه شدم که چند نفری هم از بالاترین به وبلاگم آمدهاند. لینکش را کنترل کردم به اینجا رسیدم که البته فیلتر است و باید به کمک فیلتر+شکن آنرا ببینید. دوست عزیزی، یکی از تصاویر شهدا را لینک کرده بود و در قسمت نظراتش هم لینک مطلب مرا قرار داده بود. نظرات پایین آن لینک را خواندم، مثل همیشه برایم جالب بود. کاربران و کارشناسان آگاه و دوستداشتنی بالاترین بساط بحث و گفتگو و منطق را پهن کرده بودند و حسابی شهدا را شرمنده خودشان کرده بودند و درباره شهید واقعی و جانباز واقعی و بسیجی واقعی اظهار نظر کرده بودند. درست مشابه همین حرفهایی که این روزها از زبان برخی سبزها میشنویم: بحثی درباره بسیجی واقعی و بسیجی غیرواقعی.
بخشی از نظرات پای آن لینک:
1- یادش به خیر،بسیجی سابق که برای دفاع از ناموس مردم میجنگید. اما امروز به ناموس مردم تجاوز می کنه!!
2- با اینکه هر بار عکسهای این قهرمانان رو میبینم اشک تو چشمام جمع میشه همین الان هم دارم گریه میکنم، بهت منفی میدم تا یاد بگیری حق نداری از اینها سوء استفاده کنی یاد بگیری عکس این قهرمانان رو لیست نکنی تا آخر عکس اون مردی رو بذاری که عکس اون خامنه ای رو دست گرفته
3- اینقدر حالم بد بود فکر کردم این لینک به همون صفحه آهستان هست، هر چند تو هم همفکر اون هستی و در اصل ماجار تغییر نمیکنه!
4- آسوده بخواب بسیجی که اگر بودی و میدیدی من و امثال من به اسم بسیج و بسیجی چه ظلم و ستمی بر مردمی که بخاطر دفاع از آنان از جانت گذشتی , روا داشته ایم مرگ با ذلت آرزو میکردی. اگر بودی و میدیدی ما به نام تو و همسنگرانت چه تجاوزها و چه جنایتهائی در حق مردمانت و خانواده ات و ناموست میکنیم … همان بهتر که آسوده خوابیده ای و نمیبینی!
5- آرام بخواب دلاور . کسانی که الان اسم تو رو یدک می کشند به جای بعثی ها به خواهران و برادرانت تجاوز می کنند!
6- بسیجی های امروز فقط یه تشابه اسمی با آن دلاور مردان بسیجی دارند. لطفا مقایسه نکنید. اینها نقطه مقابل اونا هستن.
7- با خودم قرار گذشته بودم تا اونجایی که میشه به کسی منفی ندم ولی هر کسی که این مطلب رو تنظیم کرده داره تمام رشادتهای شهدا مجروحین اسرا و جانبازان جنگ رو بنفع یک جریان فکری مشخص که در ضد مردمی بودنش شکی یست مصادره میکنه. این بنظر من توهین آمیزه. والسلام
8- البته منظورم عکسی که پست کردید نیست. مظورم وبلاگی است که لینک را به آن ارجاع دادید. در هر صورت منو ببخش که منفی دادم ولی اگه فقط عکس رو میذاشتی و لینک به اون وبلاگ نمیدادی خیلی بهتر بود . موفق باشی
اینها بخشی از نظرات برخی کاربران بالاترین پای لینک مورد نظر بود. طبق منطق و نظر بالاترینیها بسیجی و شهید واقعی کسی است که سی سال پیش برای مملکتش جنگیده و دیگر اثری از آنها نیست. طبق این منطق بسیجیان و جانبازان امروزی باید از گزینش بالاترینیها بگذرند تا عیار و درصد واقعی بودنشان مشخص شود. به این نحو که اگر کسی امروز مثل آنها فکر کند، میشود بسیجی واقعی، اما اگر کسی هنوز هم بر همان افکار و اعتقادات خودش پایبند باشد، میشود بسیجی غیرواقعی! به همین راحتی.
دقیقا مثل نظر یکی از همین کارشناسان آگاه بالاترین که گفته بود:«بهت منفی میدم تا یاد بگیری حق نداری از اینها سوء استفاده کنی یاد بگیری عکس این قهرمانان رو لیست نکنی تا آخر عکس اون مردی رو بذاری که عکس اون خامنه ای رو دست گرفته!» اگر عکس آن مرد را ببینید متوجه میشوید که او هم یک جانباز است. اما طبق نظر این کاربر بالاترین، حتی اگر او پا نداشته باشد و عصایش را هم به همه نشان بدهد، باز هم برای اثبات جانبازیاش کافی نیست، او باید ثابت کنی که ضد انقلاب و ضد رهبری است تا یک جانباز واقعی بشود! منطق از این رساتر، محکمتر و کوبندهتر؟
یک راه دیگر بالاترینیها برای تشخیص واقعی بودن و غیرواقعی بودن شهدا و بسیجیان، این است که به خانواده شهدا نگاه میکنند. بسیجی واقعی فقط همت بود و باکری! چرا؟ نه به خاطر خود همت و باکری، نه به خاطر آن همه رشادت و جانفشانی و از خود گذشتگی، بلکه فقط و فقط به خاطر اینکه امروز مثلا پسر و همسر آنها حرف دیگری میزنند. همین. به عبارت دیگر ملاک و معیار قضاوت درباره شهدا اینست که ببینیم خانوادهشان چه میگویند! طبق این منطق، مثلا گر پدر شهید زینالدین از حکومت و انقلاب دفاع کند، پس شهید زینالدین دیگر جزو شهدا و بسیجیان واقعی نیست! و همین طور بسیاری دیگر از خانوادههای شهدا.
اما من با این طبقهبندی مشکل دارم. فرقی هم نمیکند که فرزند شهیدی موافق با من باشد یا مخالف، من شخصا به همه خانوادههای شهدا احترام میگذارم و اعتقاد دارم که باید به همه آنها احترام گذاشت. قبلا هم درباره همسر محترم شهید باکری مطلبی نوشته بودم. اما درباره شهدا و جانبازان و بسیجیان، بیشتر از آنکه نگاهم به خانواده آنها و طبقهبندی واقعی و غیرواقعی باشد، به وصیتنامههای شهدا، به فرهنگ و اخلاق و آداب معاشرت آنها نگاه میکنم.
لینکهای مرتبط:
الیاس عزیز درباره شعار بسیجی واقعی همت بود و باکری، مطلبی نوشته که جالب است: بسیجی نباید زنده بماند باید مثل همت و باکری برود زیر خاک تا واقعی باشد!
چند روز پیش مطلبی نوشته بودم درباره اینکه اگر کل سایتهایی مثل بالاترین را زیر ورو کنید بعید است مطلبی درباره شهدای جنگ پیدا کنید. اگر هم دست بر قضا پیدا شود، آنها را به عنوان قربانیان جنگ معرفی میکنند نه شهید! یاد شهدا دلو می بره بالاترین!
مطلبی جالب با تصاویری از بسیجی واقعی : بسیجیه واقعی،اونه که مرده باشه!/زنده اگر بمونه، باید تو خونه باشه!
منبع: آهستان
88/7/17
1:59 ع
دیروز محمدعلی انصاری، رییس موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، در واکنش به اظهارات چند روز قبل محمدجواد لاریجانی درباره سید حسن خمینی بیانیهای صادر کرد. در ابتدای نامهی ایشان آمده است: جناب آقای دکتر محمدجواد لاریجانی، لطفا تامل بیشتری بر اهداف حرمتشکنان دودمان حضرت امام خمینی (س) بنمایید. چند گاهی است ملت ایران موجی از تخریب و شایعه و بعضا اهانت را علیه بیت شریف امام خصوصا حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سیدحسن خمینی مشاهده میکند.
سخنان محمدجواد لاریجانی را درباره سید حسن خمینی پیدا کردم و یکی دو بار خواندم. لاریجانی در آن مصاحبه درباره سید حسن خمینی دو سه جمله بیشتر نگفته بود. بخش مورد نظر درباره سید حسن خمینی به نقل از سایت نوروز:
«لاریجانی در پاسخ به سوالی که به هتک حرمت بیت امام اشاره داشت، بر لزوم احترام به امام و خانواده ایشان تاکید کرد و در عین حال گفت: البته باید بیت امام مسوول باشد آقای سید حسن خمینی فرد باهوش و زیرکی است اما حمایت وی از موسوی امری نیست که مخفی بماند وقتی آقای احمدینژاد برای احترام به حرم امام (ره) رفت، ایشان حضور نداشتند و این درحالی است که اگر ایشان به اصول دمکراتیک اعتقاد داشتند باید به رییس جمهور احترام میگذاشتند.
وی تاکید کرد: برای بیت امام بسیار نامناسب است که از جریانی سیاسی، حمایت کند که میخواهد جریان سکولار را پدید آورد و مورد حمایت صهیونیستها و منافقین است اگر بیت امام میخواهد حرمت امام را نگه دارد باید از مناقشات دوری کند»
این تمام آن چیزی است که آقای انصاری به آن واکنش نشان داده و رسانهها، روزنامهها و سایتهای اصلاح طلب هم از آن به عنوان توهین و جسارت بیسابقه به سید حسن خمینی و به بیت امام خمینی یاد کردهاند!
آدم حقیقتا میماند که در برابر تناقض بزرگ بعضی مدعیان آزادی بیان چه چیزی بگوید. در برابر آدمهایی که از یک طرف به زور و اجبار میخواهند خودشان را روشنفکر و آزادی خواه و طرفدار آزادی بیان معرفی بکنند اما از سوی دیگر چماق دیکتاتوری و خفقان را بر سر دیگران میکوبند که شما حق ندارید حرف بزنید. آدمها و جریانهایی از که از یک سو اعتقاد دارند هیچ چیز مقدس و غیرقابل نقدی در این جهان وجود ندارد و از سوی دیگر تحمل شنیدن اظهارنظر دیگران درباره یک شخص را هم ندارند. من حقیقتا نمیدانم حرف زدن درباره سید حسن خمینی، چه ایرادی دارد؟ و چرا هیچکس نباید جرات داشته باشد که درباره ایشان اظهار نظر بکند؟
آقای انصاری در ادامه نامهی خود برای اینکه بغض و کینهی بعضی افراد را نسبت به بیت امام تبیین کند، به سخنی از امام خمینی به فرزندش اشاره میکند ومینویسد:«احمد بعد از من از تو انتقام میگیرند» و بعد ادامه میدهد که:«آری؛ این واقعیتی است که اتفاق افتاده است…»
فکر میکنم موسسه تنظیم و نشر آثار امام و خود آقای انصاری بهتر از هر کسی میداند که منظور امام از این عبارت چه بوده و چه کسانی بعد از امام از حاج احمد خمینی انتقام گرفتند؟ چه کسانی او را به جعل خط و امضای امام متهم کردند؟ چه کسانی به او انواع و اقسام توهین و جسارت را روا داشتند؟
وقتی رفتار آقای انصاری را میبینم یاد دوران دانشجویی خودم می افتم، حدودا 12 سال پیش که مدت کوتاهی با یکی از طرفداران آقای منتظری هم اتاق بودم. بین ما معمولا جروبحث و گفتگوهایی پیش میآمد. آن دوست دانشجو جزوات و کتابهایی در دست داشت که به من هم نشان میداد. جزواتی که معلوم بود از کجا و از چه طریقی و به چه منظوری تهیه و تدوین شده بودند. در یکی از آن کتابها وابستگان به آقای منتظری درصدد اثبات این نکته بودند که مرحوم حاج احمد خمینی امضای امام را جعل و آن نامه معروف ششم فروردین را خطاب به منتظری نوشته است!
این کمترین جفای دارودسته اقای منتظری به مرحوم حاج سید احمد خمینی بود، بگذریم که در آن کتابها و خاطرات و جزوات چه توهینها و چه اهانتهایی که به فرزند امام راحل نمیشد.
امروز که رفتار منافقانه برخی مدعیان خط امام را میبینم، به یکرنگی و رفتار صادقانه آن رفیق دوران دانشجویی خودم ایمان میآورم که لااقل ادعایی جز آن نداشت و خیلی صاف و پوست کنده از عقیدهاش دفاع میکرد. هم از امام ایراد میگرفت که چرا منتظری را برکنار کرده و هم به حاج احمد خمینی بدوبیراه میگفت که چرا خط و امضای امام را جعل کرده است؟! (چرا که در کتابها و خاطرات آقای منتظری و دوستان ایشان به او القا شده بود که تمام بلاهایی که بر سر منتظری آمده زیر سر حاج احمد خمینی بوده است!)
او لااقل بین امام خمینی و آقای منتظری یکی را انتخاب کرده بود و ادعایی جز دفاع از منتظری نداشت، اما امروز آدمهایی وجود دارند که از یک سو ادعا میکنند پیرو و مرید امام و خط امام هستند و از این هم بالاتر ادعا میکنند که تنها پیروان واقعی امام آنها هستند؛ و از سوی دیگر با دشمنان و مخالفان امام روابط نزدیک دارند و به بهانههای مختلف برای آنها نامه مینویسند و درخواست کمک میکنند!
آقای انصاری عزیز! نامه شما آنقدر تناقض در خود دارد که نیازی به توضیح بیشتر نیست. مخصوصا پایان نامه که نوشتهاید:«جناب آقای لاریجانی هر کس در این وانفسای معرفت و صداقت به گونهای دین خویش را به امام ادا کرده است.»
بله حق با شماست. یکی از همین افرادی که دین خود را به خوبی به امام ادا کرده، جناب آقای میرحسین موسوی است که تا همین چند ماه پیش ادعا میکرد نخست وزیر امام و پیرو خط امام است. ادعا میکرد که میخواهد مملکت را به دوران امام بازگرداند، اما نمیدانم چرا اخیرا دست به دامن آقای منتظری شده است؟! البته از شما خواهش میکنم که رگ غیرتتان بیرون نزند و اصلا نگران خط امام و بیت امام نباشید. خودم بهتر از هرکسی میدانم که در فرهنگ و سنت ما ایرانیان، نوه همیشه عزیزتر از پدر بوده، البته نوهی عزیزتر از پدربزرگ را نمیدانم!
در پایان بد نیست یک بار دیگر پاسخ حاج احمد خمینی را به عمویش آیت الله پسندیده درباره نهضت آزادی بخوانیم و گلایههایش را بشنویم و ببینیم که حقیقتا چه کسانی به دنبال حرمت شکنی از دودمان امام خمینی بودند و هستند؟ و نیز سری به رنج نامه حاج سید احمد خمینی بزنیم و گلایههایش را از آقای منتظری بخوانیم و سپس رفتار میرحسین موسوی و نامه نوشتن او را به منتظری با رفتار حاج سید احمد خمینی مقایسه کنیم و ببینیم که آیا معیارهای خط امام بعد از انتخابات اخیر دچار تغییری شده است یا نه؟ شاید ملاک و معیار خط امام عوض شده و ما خبر نداریم!
به هر حال این سوال برای من وجود دارد که چطور موسسه تنظیم و نشر آثار امام که به بهانه دفاع از سید حسن خمینی، پای انتخابات را هم به میان میکشد، در برابر این تناقض بزرگ سکوت میکند که علت حضور دشمنان امام و حاج احمد خمینی در جمع حامیان میرحسین موسوی چه چیزی میتواند باشد؟ و یا علت پناه بردن موسوی به منتظری چیست؟
حاج احمد خمینی در «رنج نامه» خود خطاب به اقای منتظری مینویسد:«یادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نیم ساعت حرف زدید و امام سکوت کردند. وقتی بلند شدید بروید، امام فرمودند: بیشتر حرفهای شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشاید و مرگم را برساند. امام تنها همین دو جمله را فرمودند. آیا از خود پرسیده اید که چه کردید که امام، مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟»
جالب اینکه نزدیکان آقای منتظری در سال 78 به دروغ ادعا کرده بودند که حاج سید احمد خمینی از نوشتن این رنجنامه پشیمان شده و دستور جمع آوری آنرا صادر کرده بود که همین موسسه تنظیم و نشر آثار امام در واکنش به آن اعلام کرد:«یادگار امام براساس تکلیف شرعی خود و در راستای تبیین علل برکناری قائم مقام محترم رهبری توسط رهبر کبیر انقلاب اسلامی، رنجنامه را مستند به اسناد و مدارک غیر قابل خدشه منتشر ساخت و تا پایان عمر نیز هیچگاه از موضع و اقدام خویش پشیمان نبود بلکه به همراهیش با امام و عدم تغییر مواضع به خاطر مصلحت اندیشیهای مقطعی، افتخار میکرد»
همچنین حاج سید احمد خمینی در وصیتنامهاش نیز به صراحت تاکید میکند که «بین خود و خدای خود رضایت کامل دارم که تمام تلاشم برای تقویت اسلام و نظام و امام بوده است و از این جهت در آرامش کامل بسر میبرم… من در جهت مصلحت امام، به هیچ فرد و گروهی رحم نکردهام و خیلیها را در این راستا رنجاندهام که هنوز هم ازاین جهت ناراحت نیستم!»
حاج احمد خمینی همچنین در نامهاش به آیت الله پسندیده در خصوص نهضت آزادی و ملیگراها مینویسد:«آنان بعد از انقلاب لحظه ای در کنار امام نماندند. متلک و فحش و ناسزا به امام از کارهای رایج این از خدا بی خبران بود. تنها یکی از کارهای آنها را برایتان می فرستم، تا خود قضاوت فرمایید. اینان اعلامیه ای را که امام (قدس سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشته اند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من نداده اند ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانسته اند و خطی از امام که شعر: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» است را آورده اند و ادعا کردند که خط امام این است، در صورتی که حضرت امام (قدس سره) در موقع قدم زدن شعر می گفتند و خط مذکور، خط امام در موقع راه رفتن و یا ایستاده است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرفها ندارد. من یک صفحه از وصیت نامه امام و نامه مورد بحث را می فرستم، خود قضاوت فرمایید آیا من اینقدر بی دین و بی عقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسأله مهمی را به امام نسبت دهم و از آنش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم. اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟»
در پایان بخشهایی از سخنان و مواضع مرحوم حاج سید احمد خمینی را در دفاع از رهبری مینویسم شاید برای برخی از مدعیان امروز خط امام جالب و خواندنی باشد:
«امروز باید در کنار نظاممان پشت سر رهبری قرار بگیریم. رهبر ما شاگرد امام است. رهبر ما از چهرههای شناخته شده انقلاب که سالیان سال در زندانهای رژیم سفاک پهلوی به سر برده»
«هیچکس حق شکستن حریم رهبری را ندارد. حرمت رهبری نظام اسلامی، از اصول خدشه ناپذیر انقلاب اسلامی ماست. همه باید به دستورات رهبری عمل کنند.»
«ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیت الله خامنهای حرکت کنیم. هر چه ایشان گفت گوش کنیم، اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست!»
«قاطعتر پشت سر رهبری باشیم و نگذاریم رهبرمان احساس تنهایی کنند. همانطور که نگذاشتید امام احساس تنهایی کند. اطاعت از خامنهای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هر کس بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیت الله خامنهای است در خط آمریکاست! من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کردهام که کوچکترین قدمی را علیه رهبری و برخلاف رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم و اگر شما مردم هم چنین پیمانی را تجدید کنید، مطمئن باشید که ما در تمام زمینهها بر آمریکا پیروز می شویم»
«به حسن و برادرانش این توصیه را مینمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آنست و بدانند که ایشان موفقیت اسلام و نظام و کشور را میخواهند. هرگز گرفتار تحلیلهای گوناگون نشوند که دشمن در کمین است!» (وصیت نامه)
منبع: وبلاگ آهستان
88/7/17
1:3 ع
مملکت جالبی داریم. اقلیت (آن هم نه همه ی اقلیت، بلکه درصد کمی از همان اقلیت) با پررویی در جامعه قداره کشی کرده و نظم عمومی را مختل می کنند. می خواهند جو سنگینی در جامعه درست کنند که دیگر افراد بترسند و حقایق را نگویند. جمع می شوند پشت در کلاس استاد فلسفه ی دانشگاه تهران که از قضا رأی اول مردم تهران در دو دوره ی اخیر است و با وقاحت به او می گویند «وکیل ضد ملت، خجالت خجالت!»، «حداد عادل، حامی قاتل». نمی دانم انتظامات دانشکده کجاست که با برخورد قاطع قانونی با این شرذمه ی قلیله، از حق اکثریت نجیب مردم (که جمعی از آنها سر کلاس درس استادشان نشسته اند) دفاع کند؟ مگر جنگل است که هرکس هر کاری دلش خواست بکند؟!
امروز خبر جالبی در رسانه های ترکیه دیدم (لینک لینک). اردوغان -نخست وزیر ترکیه- برای بازگشایی دانشگاه ها به دانشگاهی در شهر ازمیر (دانشگاه «نه ایلول») رفته بود. دو دانشجو می روند که پلاکاردی که روی آن نوشته شده بوده «دشمن جمهوریت، طیب اردوغان را در دانشگاه مان نمی خواهیم» را باز کنند. قبل از این که پلاکارد باز شود، بازداشت می شوند. یک دانشجو هم بلند می شود و می گوید «نابودکنندگان جمهوریت...» هنوز جمله اش تمام نشده، مأمورین دهنش را می بندند، بازداشت اش کرده و می برندش.
این حرف ها برای ما که بیش از چهار سال است اهانت های آقایان طرفدار دموکراسی به رئیس جمهور منتخب مردم را می بینیم، اصلاً توهین حساب نمی شود! و از این رفتار پلیس و اداره امنیت ترکیه تعجب می کنیم، اما در ترکیه کسی از چهار دانشجویی که به خاطر این اعتراض شان در بازداشت اداره ی امنیت به سر می برند، دفاع نمی کند. همه -از هر حزبی که باشند- می گویند به رئیس جمهور قانونی کشور توهین شده است...
88/7/12
9:55 ع
88/7/12
9:51 ع
88/7/12
9:44 ع
هماکنون با گسترش تبلیغات ضد تمامیت ارضی ایران توسط دولتهای عربی، به ویژه امارات و در مورد اخیر، سخنان امیر کویت علیه تمامیت ارضی ایران ـ درباره جزایر سهگانه ـ در اجلاس سازمان ملل و ابراز نارضایتی مقامات عراق از قرارداد 1975 الجزایر و پیشنهاد فسخ آن و همچنین چشمپوشی ایران از دریافت غرامتهای بر حق ایرانیان، بهتر است رسانههای همگانی کشورمان، از خواب غفلت برخاسته و ریشههای ضدیت جریان افراطی پان عربی علیه ایرانیان را بیشتر مورد بررسی و حساسیت شایسته قرار دهند تا راهی فراروی مقامات دستاندرکار سیاست خارجه ایران بنهند.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، با توجه به مطلبی که به تازگی در رسانههای گوناگون درباره «سرنگونی آخرین نماد جنگ با ایران در عراق» منتشر شد، باید توجه داشته باشیم که این کار ـ هرچند مثبت و سازنده است ـ کامل نیست؛ باشد که خوی مهربانی و عطوفت ایرانی، ما را از پیگیری اجرای قرارداد مرزی1975 الجزایر که خون صدها هزار شهید نثار بقای آن شده است و دریافت غرامت بر حق هزار میلیارد دلاری ملت ایران به ویژه خانوادههای داغدار شهیدان از هر دولتی که در عراق برقرار است، غفلت نکند، چرا که در مسائل ملی میهنی، هر گذشتی همانند جدایی نافرجام بحرین از ایران تا ابد به خیانت نابخشودنی تعبیر خواهد شد.
در این باره باید افزود، سه چیز که خدا نباید میآفرید، فارسها، یهودیان و مگس (به عربی: ثلاثة کان على الله ان لایخلقهم: الفرس، الیهود و الذباب) نام یک اعلانیه دولتی عراقی بود که در دوره حکومت صدام حسین به طور گسترده منتشر میشد.
«خیرالله طلفاح»، نویسنده آن، که از اعضای بلندپایه حزب بعث عراق بود، نخستین نسخه این جزوه را در ده صفحه در سال ???? نوشت.
بر پایه این گزارش، در سال ???? در جریان آغاز جنگ ایران و عراق، انتشارات دولتی عراق به نام دارالحُرّیه (خانه? آزادی) این جزوه را بازچاپ کرد و وزارت آموزش و پرورش عراق نیز این تبلیغات را به عنوان بخشی از کتاب درسی در میان دانشآموزان دبستان کشور عراق توزیع کرد.
در این نوشتار، فارسها به «حیواناتی که خداوند در قالب انسان آفریده است»، و یهودیان «مخلوطی از کثافت و پسماندهای از انسانهای گوناگون» و مگس را مخلوقی دونمایه درک نشده «چیزهایی که ما هدف خداوند را در خلق اینها درک نمیکنیم» توصیف شدهاند.
همچنین این نوشتار، بر سیاست صدام حسین در قبال ایران و یهودیان تأثیرگذار بود، به گونهای که وی پلاکی آهنین از این عبارت را روی میز کاری خود حک کرده بود.
این گزارش میافزاید، از دیگر نمادهای ایران ستیزی عصر صدام که هنوز پابر جاست، شمشیرهای قادسیه است؛ شمشیرهای قادسیه، نام بنایی است در مرکز شهر بغداد که به دستور صدام حسین تکریتی برای نشان دادن پیروزی بر ایران ساخته شد.
ذکر این نکته لازم است که نبرد قادسیه، یکی از دو نبرد اصلی و موجب پیروزی حتمی اعراب بر امپراتوری ساسانی بوده است.
در ادامه این گزارش آمده است: ساخت این بنای بزرگ در سال ???? آغاز شد. (دو سال پیش از پایان جنگ ایران و عراق) و شامل دو دست که از خاک بیرون آمدهاند، میشود. شکل و فرم هر دست را طراح آن از روی دستان خود صدام طراحی کرده که هر دست، شمشیری به شکل کمان در دست دارد که در نوک به شمشیر دیگر وصل میشود. این بنا پس از طراحی توسط دو پیمانکار انگلیسی و آلمانی ساخته شد.
و به این ترتیب، پس از ساخت، به دستور صدام، کلاهخود پنج هزار ایرانی کشته شده در جنگ تحمیلی با ایران را پیرامون آن قرار دادند که در هر یک از آنها نیز با شلیک یک گلوله، سوراخی در آن ایجاد کردند. برخی از کلاهخودهای ایرانیان را نیز با سیمان به جاده زیر شمشیرها چسباندند تا به هنگام رژه سربازان عرب همواره لگدمال شود.
در جنگ دوم خلیج فارس ـ که منجر به اشغال کویت شد ـ با وجودی که فرمانده کل نیروهای عملیاتی آمریکا، ژنرال شوارتزکوف، درخواست نابودی این بنا را داده بود، ولی به علت مخالفتهایی در عراق اجرا نشد. هماکنون این بنا در منطقه حفاظت شده بغداد (منطقه سبز) است.
هرچند ما همواره بر این باوریم که باید مدل مناسب و مبتنی بر همکاری برای تعامل با همسایگان عربیمان طراحی و در دستور کار دستگاه دیپلماسی قرار گیرد و از دیگر سوی، بر این باوریم که اشتراکات ما آنقدر بسیار است که برای این همکاریها، موارد افتراق آمیز اثر چندانی نداشته باشد؛ اما آنچه به عنوان یک واقعیت وجود خارجی دارد، تبلیغات گسترده ضد ایرانی توسط جریان افراطی پان عربی است. این تبلیغات سبب شده تصور نادرستی از ایران در ذهن اعراب شکل گیرد، به گونهای که همواره آنها را از تهاجم ایران به کشورشان هراسان میکند.
آنچه باید در اینجا بدان اشاره کرد، این است که دولتهای عربی و به ویژه عراق که ملت آن تجربه جنگ طولانی علیه ایران را دارند، ضرورت دارد که تلاشهای گستردهای را با هدف زدودن نمادهای این تفکر در دستور کار خود قرار دهند.
البته با لحاظ همه شرایطی که برشمرده شد، باید توجه داشته باشیم که دولتمردان ما به هیچ وجه نباید از پیگیری اجرای قرارداد مرزی 1975 الجزایر ـ که خون صدها هزار شهید نثار بقای آن شده است ـ و دریافت غرامت بر حق هزار میلیارد دلاری ملت ایران، به ویژه خانوادههای داغدار شهیدان از هر دولتی که در عراق برقرار است، غافل شوند.
88/7/12
9:38 ع