دوبس دوبس... عزاداری میکنیم!
در هفتهای که گذشت، به احترام ایام عزاداری تاسوعا و عاشورا طنز نداشتیم. هرچند اگر طنز هم می داشتیم چندان مسالهای نبود، چون اینهایی که ما مینویسیم در حقیقت گریهدار و جانسوز است و فقط شاید برای آیندگان خنده دار باشد. (به قول طرف: اینها برای شما جوک محسوب میشود، برای ما خاطره است!) و تازه اصلا مگر حالا، دوره دوره این حرفهاست؟ حالا همه چیز نو شده، حتی عزاداریها.
همین شنبه هفته پیش بود که داشتم از سرکار به خانه میرفتم که دیدم چندتا جوان ماشینشان را کنار کوچه نگهداشتهاند و با صدای بسیار بلند از این موسیقیهای دوبس دوبسی گذاشتهاند. میخواستم بروم بهشان تذکر بدهم که برادران آخر این چه کاریست و بهتر است کمی به اعتقادات همسایهها احترام بگذارید که متوجه شدم در لابلای دوبس دوبس ها و هُس هُس و هیهیها و هوارهایی که از "سیستم" ماشین پسرها بیرون میآمد صدایی به گوشم آشناست. صدای نخراشیدهای بود و مشخص بود از حجنره یک خوشگل لس آنجلسی یا یک زیباروی تهرانی (ملقب به خوانندگان آنور آب و اینور آب!) نیست.
اول یک آن شک کردم که نکند فواد یا عمار به جای سایت آینده راه انداختن رفتهاند دنبال یک کار آیندهدارتری و سیدی دادهاند بیرون. اما صدا حتی از صدای فواد هم خشدارتر بود. همانطور که با هر صدای دوبس و هُس نیم متر از جایم به بالا پرتاب میشدم به سمت یکی از پسرهای سیاهپوش رفتم و همانطور که مواظب بودم با موهای سیخ و نوکتیز شدهاش تصادف نکنم، پرسیدم خواننده سیدی شان کیه. اما با کمال تعجب متوجه شدم که خوانندهای درکار نیست و صاحب صدا یکی از مداحان معروف جوان تهرانی است!
من واقعا فکر میکنم در چند سال اخیر "بعضی" از مداحهای کشور ما در زمینه تولید ناخالص ملی مقام اول را دارا شدهباشند. مداحی که میکنند، با استفاده از تمهای لس آنجلسی، سیدیهای جوان پسند به بازار عرضه میکنند، عقاید بامزهشان را در محافل مذهبی تبلیغ و ترویج میکنند، ورزش میکنند و دیگران را هم به آن تشویق میکنند (کی گفته بالا و پایین پریدن ورزش نیست؟)، فعالیت سیاسی میکنند و هیاتهای مذهبی را هم به ستادهای انتخاباتی تبدیل میکنند، نهادها و شخصیتهای نظام را تهدید می کنند و از ثواب لعن مخالفین سیاسی نمیگذرند... خلاصه نعمت و برکتی هستند این عزیزان برای ما و نظام.
اما به خدا اوج تبعیض است که از برکت وجود این عزیزان فقط ما بهرهمند باشیم؛ شاید بهتر باشد در راستای کمکهای انساندوستانه و معنوی کشورمان به سایر کشورها، یک چند مدتی این "بعضی"ها را به همراه کمکهای نقدی و غیرنقدی روانه کنیم به کشورهای دوست و برادر از عراق و افغانستان گرفته تا لبنان و نیکاراگوئه و کوبا و بولیوی!
روشهای نوین حمایت از غزه
جنایات اسرائیلیها در نوار غزه همچنان ادامه دارد و بازماندگان مظلوم نسلکشی هیتلر در جنگ جهانی دوم، گویا قصد دارند ضمن آزمایش جدیدترین سلاحهایشان بر روی مردم غیرنظامی غزه، کارهای نازیها را با نسلکشی فلسطینیها تلافی کنند. بهانه هم البته همیشه پیدا میشود و کافیست صدای ترقهای در نوار غزه بلند شود تا ارتش اسرائیل برای "حفظ امنیت شهروندان اسرائیلی" کل منطقه را بمباران کند.
اقدامات نظامی اخیر اسرائیل تقریبا در همه جای دنیا با واکنش منفی و اعتراضآمیز مردم آزاده و انساندوست مواجه شدهاست و تظاهرات و تجمعات بسیاری در اعتراض به حملات اسرائیل به نوار غزه برگزار شدهاست. فشارهای سیاسی هم ادامه دارد. یعنی راهی جز اینها نیست. یا باید معترضان رسما با اسرائیل وارد جنگ شوند و یا با اعتراضهای مدنی و فشارهای سیاسی اسرائیل را وادار به آتش بس کنند. اما از آنجایی که ما در ایران اصولا همه چیزمان باید با بقیه فرق کند، علاوه بر فتح غیرتمندانه باغ محل زندگی کارمندان (و نه سفارت) انگلیس، چند روزی هم برخی از جوانان معترض در فرودگاه مهرآباد تحصن کردند.
من که هر چقدر در میان کارمندان و یا شرکتهای مستقر در فرودگاه مهرآباد گشتم هیچ اسرائیلی یا طرفدار اسرائیل ندیدم؛ پروازهای خارجی هم که مدتهاست از فرودگاه مهرآباد منتقل شدهاند به فرودگاه امام!
نمایندگان مجلس هم طرحی را تصویب کردند که در آن دولت به شدت از معامله با شرکتهای مرتبط با صهیونیستها منع شده است. گویا نمایندگان آگاه و بیدار ما گمان برده بودهاند که در طول سالهای استقرار جمهوری اسلامی، ارتباط اقتصادی با شرکتهای اسرائیلی وجود داشته و حالا خواستهاند جلویش را بگیرند یا شاید فکر کردهاند دولت فعلی با شرکتهای اقتصادی حامی اسرائیل مراوده اقتصادی دارد؛ که در هر دو صورت از نمایندگان آگاه و بیدار ملت ایران در بهارستان کمال تشکر را داریم. ( از آقای اسفندیار رحیم مشائی هم که اصولا و به هر مناسبتی متشکریم!)
و باز در همین راستا یکی از شعبات فروشگاههای برند جهانی بنتون در تهران (که سرمایهگذارش یهودی است) توسط عدهای ناشناس به آتش کشیده شد که پس از پلمب رسمی تمامی شعبههای این فروشگاه در تهران مشخص شد آن عده احتمالا میتوانند چندان ناشناس نباشند! دانشجویان قزوینی هم چند روز است که در مقابل کارخانه نستله جمع می شوند و خواستار جمع شدن این کارخانه هستند...
من از صمیم قلب دعا می کنم اسرائیل دست از این آدمکشیهایش بردارد. هم دارد فلسطینیها را نابود میکند و هم ...!
تهران امروز و شاخ گربه
اینهمه خبر بد شنیدید، یک دانه خوبش را هم سوا کردهام. قوه قضاییه حکم هیئت نظارت بر مطبوعات مبنی بر لغو امتیاز روزنامه تهران امروز را باطل کرد. روزنامه تهران امروز همان روزنامهای بود که توسط بروبچز قالیبافی درمیآمد و مثل خود حاج باقر (دکتر قالیباف) آسه میآمد و آسه میرفت که گربه شاخش نزند؛ اما یک بار ناپرهیزی کرد و به جای اخبار و گزارشهایی درباره سریالهای تلویزیونی و حاشیههای فوتبال و خانه داری و پیشرفتهای هستهای و زاد و ولد موشها در تهران و فساد کاخ سفید (که مطبوعات ما فقط در زمینه آنها باید رسالت اطلاعرسانی داشتهباشند) مطلبی درباره سرنوشت 300 میلیارد تومان ناقابل در دوران شهردار قبلی نوشت که بلافاصله منجر به شاخ خوردن از طرف همان گربه عزیز شد.
البته ممکن است شما بپرسید مگر گربه شاخ دارد که بخواهد شاخ بزند، اما من هم در مقابل میپرسم مگر وزارت ارشاد، دادگستری است که بتواند نشریهای را لغو مجوز کند؟! اما می دانیم که میشود و می کند .
تازه بروید خدا را شکر کنید که این جناب گربه فقط به شاخ زدن قانع شده است؛ والا با تواناییهای بالقوهای که دارد، چیزهای دیگر هم ازش برمیآید، منتها بستگی دارد کی جلویش باشد... با خودیها مهربانتر است و فقط به شاخ زدن قناعت می کند!
خبر تکمیلی: روزنامه کارگزاران هم لغو امتیاز شد.
خبر تکمیلیتر: سایت بازتاب همچنان توقیف است.
خبر خیلی تکمیلیتر: بیش از صد روزنامه و نشریه در... آااآااآخ خ خ!
گردهمایی سایتهای فارسی
فرهنگسرای رسانه دکتر ناصر اسدی اینا (واقع در میدان ولیعصر، جنب سازمان انتقال خون، به صرف شیرینی و شام مشرف باد. لطفا از نیاوردن اطفال خودداری شود)، با دعوت از نمایندگان برخی سایتهای خبری ایرانی، آنها را به جان هم انداخت.
اصل خبر را میتوانید در
اینجا بخوانید و اگر به جز متلکاندازی و درگیری نمایندگان سایتها چیزی دستگیرتان شد به ما هم بگویید تا بدانیم. فعلا که یک بادمجان پای چشم عمار کاشتهاند به این بزرگی! این طفلی هم که مظلوم است هیچی نگفته و فقط یک نارنجک کرده توی حلق طرفِ بادمجان کار. البته الان خیلی ناراحت است و می گوید کاش من هم به جای این کارها مثل نماینده سایت الف آقای توکلی (که اتفاقا از ت تا کاف و ی همه چیزی دارد جز الف، و علیهذا دائما به الف قامت یارش متوسل میشود!) با تانک به همایش میرفتم. طفلکیها!
استیضاح
برای این ستون که نامی پیدا نکردیم، ولی برای بخش توضیح و پاسخ به خوانندهها به نظرم رسید که "استیضاح" بد نباشد. چون با توضیح همخانواده است و ضمنا یادی هم از دولتمردانمان میشود (حتی در حد یک آرزو!)
و اما اولین دوستی که واجب است از ایشان یاد کنیم، خوانندهایست که ایمیل بلندبالایی برای من فرستاده و در آغاز بعد از لعن و نفرین فراوان برای دستندکاران سایت آینده (که خودم هم جزوشان هستم!)، گفته است که نظراتش در سایت منتشر نشده و سوالهای زیادی پرسیده که فقط نوبت به دو تایشان میرسد:
سین. اینی که توی سایت فرارو به اسم دکتر میم فه مینویسه کیه؟ چرا اینقدر بد مینویسه؟
جیم. خودمم. چون بلد نیستم بهتر از آن بنویسم! منتها مطالب اونجا یک جوریست و مطالب اینجا یک جوری. خب جایی که گرافیکش آنقدر قشنگ باشد و لباسهای مدیرش ایتالیایی (گیریم فِیک!) باشد باید طنزش هم کلاس بالاتر باشد. منتها بدبختی اینجاست که شما اینطوری میپسندید!
سین. داداش من محمد تولدشه. تا حالا کادو نگرفته. لطفا یه کادو براش بفرست.
جیم. چشم: محمدجان! خیلی خوشحالم که به دنیا اومدی تا یک نفر دیگه به جمع کسایی که شاهد باشه ما در چه شرایطی زندگی کردیم و مُردیم؛ اضافه بشه. تولدت مبارک. ایشالله صد سال زنده باشی!
این هم نظر دوستی دیگر: "حالا خوشت بیاد یا نیاد من می گم .تو از دکتر میم ف سوسول خیلی بهتر و با مغزتر می نویسی اینم بخاطر اینکه اون دکتری داره تو نه !اگر هم نظر منو نذاری همین الان یک ایمیل به مرتضوی می زنم که در خونه رو گل بگیرند"
حالا چه نیازی به اینهمه خشونت؟ هرچند میلباکس ایشان از این ایمیلها پره...
یکی دیگر از خوانندگان پرسیده: :"تا حالا فکر می کردم که "تابناک" همان "بازتاب" سابق است، ولی حالا دچار تشویش اذهان خصوصی شدم که بالاخره "تابناک" چیست و ارتباط آن با "آینده" کدامست؟"
البته قرار نبود از این سوالهای سخت سخت بپرسید. والله من زیاد در جریان نیستم و مثل آن بابایی میمانم که از بالای پشت بام پرت شد پایین. مردم جمع شدند و یکی که تازه رسیده بود پرسید چی شده؟ طرف خونین و مالین جواب داد: نمیدونم والله خودمم تازه رسیدم!
اینقدر هست که تابناک آیندهدار است و آینده هم سرنوشت تابناکی در پیش رو دارد...!
و این هم آخرین کامنت از دوستی که هم در مورد بدهیبتی فواد و عمار دچار افراط شده و هم در مورد قدرت اجرایی من: "باز این بازتابی ها آمدند اینجا نرسیده سانسور را شروع کردند. شماها به ما و میم.ف مان چه کار دارید؟؟؟؟؟ ما هر نظری اینجا می دهیم به جمال بی مثال میم.ف جان می دهیم نه دلمان برای برادر عمارتان تنگ می شود نه آن ریشوی دیگر فواد خان! یکبار دیگر من اینجا نظر بدهم درج نشود شکایت به پیش میم.ف خواهم برد تا دمار از روزگار سیاهتان در بیاورد. بار آخرتان باشد. شنیدید که میم.ف به ما گفته فدای همگی که این همگی مطلقا شامل شما دو نفر نمی شود. یاحققققققق"